یسنایسنا، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 1 روز سن داره

یه دنیا یه یسنا

سپندارمذگان

اینک زمین را می‌ستاییم؛ زمینی که ما را در بر گرفته است. ای اََهوره‌مَزدا ! زنان را می­ستاییم. زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند و از بهترین اَشَه برخوردارند، می‌ستاییم. اوستا - یسنا ۳۸ - بند ۱ کمتر کسی است که بداند در ایران باستان، نه چون رومیان از 3 قرن پس از میلاد- که از 20 قرن پیش از میلاد- روزی موسوم به روز عشق وجود داشته است. جالب است بدانید که این روز در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها ۴ روز پس از ولنتاین فرنگی! این روز سپندارمذگان یا اسفندارمذگان نام داشته است. فلسفه بزرگداشت این روز به عنوان “روز عشق” به این صورت بوده است که در ایران باستان هر ما...
29 بهمن 1391

زیباترانه

بابا محمد بهت میگه : بابا خوب منو از عمو پورنگ بیشتر دوست داشته باش. دخترک شیطون و سیاست مدار ما جواب میده: خوب من نمیتونم تورو بیشتر دوست داشته باشم. چون میخوام برم پیش عمو پورنگ و بعد اون ناراحت میشه اگه کمتر دوستش داشته باشم.....           با دختری رفتیم خرید. یکی از فروشنده های خانم اونجا چاق بود. دخترکمون با صدای بلند میگه : مامانی این خانمه چقدر تو پولو اه!!!!!!!!!!!!!! من:   خانم فروشنده: یسنا: وقتی بچه ای که قراره باهاش بازی کنه نشسته پای تلویزیون و داره کارتون نگاه میکنه برمیگرده به حضار جمع میگه: شما میخواین اخبار ببینین؟ اگه حاضرین گفتن بله میره کانال ر...
25 بهمن 1391

صبح جمعه و برف بازی

وقتی یه دختر کوچولو داری که دلت میخواد همیشه شاد باشه و صدای خنده هاش وجودت رو پر کنه،دیگه درس و کار معنایی نداره. به بهونه برف قشنگی که پنج شنبه شب غافلگیرانه بر سرمون بارید و بعد ازمدتها دلمون رو شاد کرد. صبح جمعه 3تایی زدیم بیرون به عشق برف بازی.. چه کیفی کردیم کنار هم و چقدر خندیدیم. یسنای کوچک من با دستای کوچیکش برف رو گوله میکرد و پرت میکرد. ما هم میرفتیم جلوش می ایستادیم تا اون گوله برفش بهمون بخوره و کلی بخنده. آدم برفیی که بیشترش رو محمد درست کرد رو اینقدر دوست داشت که وقتی میخواستیم برگردیم هی میگفت آدم برفی تنها میمونه گریه میکنه بمونیم پیشش. همیشه بخند نازنینم که دلم بنده به خنده های تو!!! بفرمایین برف بازی!!! &nbs...
14 بهمن 1391

بازی وبلاگی

رضوان جون مامان رادین عزیزم منو به یه بازی دعوت کرده که به نظرم جالب اومد. باید تو سه تا دلیل بگم چرا وبلاگم رو دوست دارم و بعد 3 تا از دوستای عزیزم رو به بازی دعوت کنم ولی من دلم نمیاد از بین این همه دوست خوبی که اینجا پیدا کردم فقط 3 نفر رو اسم ببرم. دلم میخواد همه تو این بازی شرکت کنن. واسه همین من از طراح بازی همینجا صمیمانه و خالصانه معذرت خواهی میکنم و این قانون آخر رو عوض میکنم و همه دوستام رو به این بازی دعوت میکنم.     این خونه مجازی رو دوست دارم چون :     لحظه لحظه بودن با یسنام رو تو دل خودش نگه میداره . چون با یه کلیک همه این سه سال با هم بودنمون رو جلوی چشمام میاره     این ...
13 بهمن 1391

فَگَط پرسپولیس

راستش میخواستم تو این پست واست از این بنویسم که چقدر خوشحالم که یک ماه دیگه تا تولدت نداریم و اینکه چقدر خوشحالم از بودنت از داشتنت. اینکه چقدر دلت میخواد تولدت باشه و واست شمع و کیک و کادو بگیریم و واست شعر تولد بخونیم. تو برقصی و ناز کنی و خلاصه اون روز بیشتر از هر روز دیگه روز تو باشه. ولی شیرین کارایهای دیروزت خیلی جالب بود گفتم تا بیات نشده واست بنویسم. دیروز که مسابقه فوتبال پرسپولیس و استقلال بود و تو هم به یمن وجود بابای فوتبالی با تمام فوت و فن های دیدن یه بازی فوتبال آشنایی داری. کجاها باید بگی اوووه یا وایییییی. خلاصه دیدن این بازی فوتبال بی مزه پرسپولیس و استقلال که نهایت بی انگیزه گی بازیکنان فوتبال دو تیم رو میرسوند باعث ش...
7 بهمن 1391

من بزرگ شدم؟

شبها موقع خوابیدن کلی با هم حرف میزنیم. از همه جا و همه چیز. کارهایی که کردیم. قصه ای که خوندیم.کارتونهایی که دیدیم،ولی یه چیزی همیشه تو حرفهامون تکرار میشه. اونم اینه که مامان من بزرگ شدم؟ یا پس من کی بزرگ میشم؟ اولین بار که این سوالها رو پرسیدی، کلی ذوقیدم و گفتم بله مامان بزرگ شدی، اندازه فندق بودی حالا بزرگ شدی، کلی توضیح و تفصیل واست دادم. خوب گوش کردی و بعد در کمال آرامش برگشتی بهم گفتی: پس بُزُگ شدم میتونم لاپشتهای نینا ببینیم،میتونم سونیک ببینم ، میتونی تصور کنی که قیافه من چطور شده بود اون موقع سریع خودم رو جمع و جور کردم و گفتم بزرگ شدی ولی نه اونقدری که بتونی این کارتونها رو ببینی. چون واسه سنت مناسب نیست. گفتی: پس بُزُگ نشدم؟...
5 بهمن 1391
1